
استاد سید غلامرضا سعیدی که در سال 1314 ه ق ؛ مطابق با 1276 ه.ش
(5) در روستای نوزادِ مؤمن آباد بیرجند به دنیا آمد و تحصیلات خویش را در زادگاه و
شهر بیرجند سپری کرد و به قول خود «از سال 1320 ش یکسره تهرانی شد».
پس از
سالهای 1320 ه.ش در صحنه فرهنگ ایران به طور محسوسی ظهور مییابد. و با تألیف آثار
ارزنده خوب میدرخشد. حتی آثارش در کشور الجزایر ترجمه شده و در روند مبارزات مردم
الجزایر تأثیر بسیار بر جای میگذارد.
آثارش در افغانستان نیز طرفداران زیادی
پیدا میکند تا آنجا که در خاطرات استاد میخوانیم : روزی سید ضیاء الدین به من
گفت: شاه پس از دیدار با ظاهر شاه، از او شنیده است که آثار فارسی شما در افغانستان
خوانندگان زیادی دارد و مایل است شما را ببیند و من در بادی امر، این دیدار را
پذیرفتم، ولی روزی که سید ضیاء الدین به من خبر داد که در فلان تاریخ باید به دیدار
شاه برویم، ناگهان جرقهای در روحم زد و با خود گفتم : مرا با شاه چه کار؟ پُست و
مقام دنیا که نمیخواهم، آخرت هم که به دست او نیست و تاهز به اصطلاح «شرفیاب» شدم،
باید به او تعظیم کنم و آن وقت در پیش جدم شرمسار خواهم شد که سعیدی، در برابر
ناسیدی به تعظیم پرداختی ؟ و شعر اقبال باز به دادم رسید که :
آدم از بی بصری
بندگی آدم کرد
گوهری داشت ولی نذر قباد و جم کرد
یعنی از خوی غلامی ز سگان
پستتر است
من ندیدم که سگی پیش سگی سر خم کرد
به خود نهیب زدم، گوهر سیادت
را نذر قباد و جم نمیکنم و به سید ضیاء الدین اطلاع دادم که از شرفیابی معذورم و
نرفتم.
استاد سعیدی و اقبال لاهوری
استاد سعیدی تعدادی از آثار اقبال
لاهوری را ترجمه کرد و در بسیاری از افکار خود تحت تأثیر وی قرار گرفته. او که خود
از اقبال شناسان ایرانی است، میگوید : اقبال بنده را از غربزدگی نجات داد و گفت
:
بیا که ساز فرنگ از نوا در افتاد است
درون سینه او نغمه نیست فریاد
است
... خدا بر درجات اقبال بیفزاید. همانجور که او به ملای رومی میگوید : مرشد
من اوست، بنده هم با افتخار تمام باید عرض کنم که اقبال حقی بزرگ ؛ بیش از هر کس
دیگر به گردن من دارد. البته معلمین و پدران فکری ما خیلی زیاد بودند ولی بنای
شکسته خورده و ترک برداشته را اقبال محکم و سیمان کاری کرد.
من به اقبال از این
زاویه نگاه میکنم. خود او میگوید :
جز عشق حکایتی ندارم
پروای ملامتی
ندارم
از جلوه علم بی نیازم
سوزم گریم تپم گدازم
یا اینکه :
چه
میپرسی میان سینه دل چیست
خرد چون سوز پیدا کرد دل شد
دل از ذوق تپش دل
بود، لیکن
چو یکدم از تپش افتاد گل شد
استاد سعیدی و احمد کسروی
حجت
الاسلام و المسلمین سید هادی خسرو شاهی به نقل از استاد سعیدی مینویسد : در سال
1312 ه. ش در روزنامه «شفق سرخ» مقالاتی بر ضد اروپایی گری به قلم احمد کسروی
خواندم که بسیار برایم جالب بود. از بیرجند نامهای به وی نوشتم و تأکید نمودم که
برای نشر این قبیل اندیشهها، باید نشریه یا مجلهای مستقل منتشر گردد. کسروی در
پاسخ ضمن ارسال یکی دو تا از کتابهایش، نوشت که به زودی مجله «پیمان» را منتشر
خواهد ساخت و از من هم دعوت به همکاری کرد. پیمان در سال 1313 منتشر شد و من هم
مقالاتی در زمینههای اسلامی، ترجمه و برای آن میفرستادم که چاپ میشد، تا آنکه من
به تهران آمدم و او عاشقانه از اسلام صحبت میکرد و یک بار هم مرا برای افطار دعتو
کرد، اما وقتی دو سال بعد انحرافاتی در مجله پیمان و پرچم و نشریات وی دیدم، روزی
به سراغ وی رفتم و پس از مباحثاتی که دیدم تأثیری ندارد، به او اخطار کردم که «هذا
فراق بینی و بینک» ... عضویت در انجمن علمی سلطنتی لندن، انجمن پطروگراد و انجمن
علمی واشنگتن، او را سخت مغرور کرد، شذوذاتی هم خود داشت که دچار آن انحراف بزرگ شد
و آن ظلم را بر اسلام و تشیع روا داشت و خداوند بیامر زد نواث صفوی را که جواب
مردانه به او داد و او را از سر راه اسلام برداشت. چون واقعا راه دیگری براس اصلاح
باقی نمانده بود. چقدر مرحوم حاج سراج انصاری و خود مرحوم نواب و دیگران با او بحث
کردند، فایده نداشت و اگر کروی مانده بوده در افساد نسل جوان نقش خاصی را ایفا
میکرد که خوشبختانه چنین نشد.
استاد سید غلامرضا سعیدی پس از عمری تلاش در راه
تبلیغ و تبیین معارف اسلامی و با بر جای نهادن آثار ارزشمند و ماندگار، شمع وجودش
به خاموشی گرایید و جامعه فرهنگی ما، یکی از خدمتگزاران صدیق خویش را از دست داد.
البته نور افشانی آثار استاد سعیدی که نتیجه یک عمر تلاش و تکاپو در عرصه اندیشه
دینی است و ایشان را در زمره نویسندگان دردمند و متعهد اسلام قرار داده، برای همیشه
جویندگان حقیقت را راهما خواهد بود. پس از درگذشت استاد سعیدی، حضرت آیت الله
العظمی خامنهای مقام معظم رهبری که در آن زمان رئیس جمهوری اسلامی ایران بود،
پیامی بدین شرح منتشر کرد.
بسم الله الرحمن الرحیم درگذشت نویسنده و مترجم
نامدار مرحوم آقای سید غلام رضا سعیدی را به بازماندگان و دوستان و ارادتمندان
ایشان و به جامعه علمی و فرهنگی کشور، تسلیت میگویم.
این عنصر صدیق و دلسوز و
خدمتگزار اسلام، در طول سالهای با برکت عمر خویش، با فحص و تحقیق و نگارش و ترجمه،
آثاری پدید آورد که بی شک در نشر افکار نوین اسلامی، دارای تأثیر بود و به خاطر
همین آثار است که حقا باید او را در زمره پیشروان نهضت اسلامی در ایران شمرد. او
همچنین انسانی وارسته و پاکدامن و متواضع و غیور و مبارز بود. به مسائل جهان اسلامی
اهتمام میورزید و در راه تشکیل نظام اسلامی تلاش فرهنگی ارزندهای میکرد. عمر
طولانی و پر برکت و پر ماجرای او با پاکی و پاکدامنی سپری شد، پاک ریست و پاک به
جوار الهی پر گشود، رحمت خدا بر او و یاد او گرامی باشد.
سید علی خامنهای،
رئیسجمهوریاسلامی ایران،24 آذرماه 1376تهران
بر سنگ مزار این نویسنده بزرگ
قطعه شعری از آقای دکتر سید جعفر شهیدی داماد استاد سعیدی نگاشته شده است که چنین
است.
اوستاد ماسعیدی، عالمی فرزانه بود
سالیانی درس دین در مکتب اسلام
خواند
خامهاش جز در ره ارشاد بر کاغد نرفت
توسن فکرت مگر در راه حق هرگز
نراند
تا به قرب صد، به پاکی برد عمری را بر
نور دانش بر هزاران طالب معنی
فشاند
چون ز کج بازی دوران بد بسی افسرده دل
قامتش را چون گرانی محنت گیتی
خماند
ز آسمانش دعوتی آمد که مشتاق توییم
پیک حق، دعوت به آذر مه مه به گوش
او رساند
از خراب آباد دنیا لاجرم یک باره دل
بر گرفت و رخت را تا
«جنةالمأوی» کشاند
جای او خالی چو دیدم مینبودی باورم
کاو ناگه این چنین
خود را ز جمع ما رهاند
جستجو میکردمش ناگه سروش غیب گفت
چند میجویی زمن او
را «دریغا او نماند»